کد مطلب:28551 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:161

نفرین پیامبر بر معاویه












2318.المعجم الكبیر- به نقل از ابن عبّاس-: پیامبر خدا، صدای دو مرد را شنید كه آواز می خوانند و می گویند:

یاوری بود كه همواره استخوان هایش آشكار بود

جنگ نگذاشت كه شب، وی را فرا گیرد و پنهان گردد.

پیامبرصلی الله علیه وآله پرسید: «آن دو نفر كیستند؟». گفته شد: معاویه و عمرو بن عاص. پس فرمود: «بار خدایا! آن دو را در فتنه، فرو غلتان و در آتش، رهایشان ساز».[1].

2319.صحیح مسلم- به نقل از ابن عبّاس-: من در میان كودكان، بازی می كردم كه پیامبر خدا آمد.من پشت دری پنهان شدم. آن گاه پیامبر خدا آمد و دست برشانه من گذاشت و فرمود: «برو و معاویه را نزد من فراخوان».

من آمدم و گفتم: او غذا می خورد.

باز به من فرمود: «برو و معاویه را نزد من فراخوان».

من [ دوباره] آمدم و گفتم: او غذا می خورد.

آن گاه فرمود: «خداوند، شكمش را سیر نگرداند!».[2].

2320.وقعة صِفّین- به نقل از علی بن اَقمر-: بر معاویه وارد شدیم و خواسته هایمان را برآوردیم.سپس گفتیم: [ چه خوب است] مردی را ببینیم كه محضر پیامبر خدا را درك كرده و او را دیده است. آن گاه، به نزد عبد اللَّه بن عمر آمدیم و گفتیم: ای یار پیامبر خدا! از آنچه شاهدش بوده ای و دیده ای، برای ما باز گو.

[ عبد اللَّه بن عمر] گفت: این مرد (یعنی معاویه) كسی را نزد من فرستاد و گفت: «اگر به من خبر رسد كه حدیث می گویی، گردنت را می زنم».

من نیز در برابر او بر روی زانوهای خود نشستم و گفتم: «دوست دارم تیزترین شمشیر لشكرت بر گردنم باشد».

او گفت: «به خدا سوگند، با تو پیكار نمی كنم و تو را نمی كشم».

به خدا سوگند كه تهدید او مرا از این باز نمی دارد كه آنچه را از پیامبر خدا درباره معاویه شنیده ام، برای شما بازگو كنم.

پیامبر خداصلی الله علیه وآله را دیدم كه به سوی وی (معاویه) فرستاد و او را فراخواند- كه كاتب پیامبر بود-.پیك، باز آمد و گفت: او غذا می خورد. [ پیامبر خدا] فرمود: «خدا شكمش را سیر نگرداند!». آیا دیده ای او سیر شود؟

پیامبر خدا از بزرگ راهی، بیرون آمد. آن گاه به ابو سفیانْ نظر افكند كه سواره بود و معاویه و برادرش یكی از جلو می رفت و دیگری از پس.وقتی پیامبر خدا به آنان نظر افكند، فرمود: «بار خدایا!جلودار و دنباله رو و سواره را لعنت كن».

گفتیم: تو خودت از پیامبر خدا شنیدی؟

گفت: بلی؛ وگر نه [ اگر دروغ گویم]، گوش هایم كَر شود، چنان كه چشمانم نابینا شده است.[3].

2321.البدایة والنهایة- پس از گزارش سخن پیامبرصلی الله علیه وآله-: معاویه پس از آن [ نفرین]، سیر نمی شد و این حالت، در دوران حكومتش با وی همراه بود و گفته می شد كه او روزانه، هفت بار غذای گوشتی می خورد و می گفت: به خدا سوگند، سیر نمی شوم؛ ولی خسته می شوم.[4].

2322.تهذیب التهذیب- به نقل از علی بن عمر-: نَسایی، فقیه ترینِ استادان مصر در زمان خود و آگاه ترینِ آنها به درست و نادرست [ بودن حدیث] و داناترینِ آنان به علم رجال بود. وقتی بدین پایه رسید، به او حسد ورزیدند.از این رو، به شهر رَمْله[5] و سپس به دمشق رفت. از او درباره فضیلت های معاویه سؤال شد.از پاسخگویی خودداری كرد. در مسجد جامع، او را كتك زدند [ كه صدمات بسیار دید].آن گاه گفت: مرا به سمت مكّه روانه كنید. او را، در حالی كه بیمار بود، به سوی مكّه روانه كردند.[ از این رو] به صورت كشته و شهید از دنیا رفت.

از ابو بكر مأمونی گزارش شده است: من حضور داشتم كه به نَسایی گفته شد: آیا نمی خواهی فضیلت های معاویه را روایت كنی؟ نسایی گفت: كدام فضیلت را روایت كنم؟ «بارخدایا! شكم او را سیر مگردان» را؟ سپس سكوت كرد و سؤال كننده نیز سكوت كرد.[6].









    1. المعجم الكبیر: 10970/32/11، مسند ابن حنبل: 19801/182/7.

      علّامه امینی گفته است: این حدیث، چهار طریق صحیح دارد و در آن، هیچ مناقشه ای نیست، جز آن كه امانتداری ابن كثیر، او را وا داشت كه طریق ضعیف را ذكر كند، چنان كه سیوطی در ضمن دُرهایش جز سخیف را نیاورد و درباره سندهای صحیح، برای حفظ كرامت پسر هند سكوت كرد.(الغدیر: 145/10).

    2. صحیح مسلم: 96/2010/4، اُسد الغابة: 4948/202/5، مسند الطیالسی: 2746/359.
    3. وقعة صفّین: 220، بحار الأنوار: 458/190/33-474.
    4. البدایة والنهایة: 169/6.

      ابن كثیر در جایی دیگر گفته است: معاویه از این نفرین در دنیا و آخرت، بهره بُرده است.در دنیایش این چنین بود كه وقتی حكمران شام شد، روزانه هفت مرتبه غذا می خورد.برایش طَبَقی پُر از گوشت و پیاز می آوردند و از آن می خورد و روزانه هفت مرتبه گوشت می خورد و شیرینی جات و میوه فراوان می خورد (البدایة و النهایة: 119/8).

    5. شهری بزرگ، نزدیك فلسطین كه امروزه از میان رفته است.(معجم البلدان: 69/3).
    6. تهذیب التهذیب: 66/94/1، خصائص أمیر المؤمنین، نسایی: 11.